مروری بر شمع محفل ؛
دنبال این هستم برای جوانان پرونده درست نشود
بلک بلاگ: بلک بلاگ: حاج آقا در پاسخ گفتند آقای موسوی اردبیلی حرف شما کاملا درست است. شما دنبال این هستید که پرونده هایتان کم شود من دنبال این هستم که برای جوانان پرونده درست نشود و جوانان به سمت انحراف نروند.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «شمع محفل» نوشته محمدعلی عباسی اقدم توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی اردیبهشت ماه امسال در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی گردید. این کتاب با محوریت مرور و بررسی زندگی آیت الله مجتبی تهرانی، پنجمین جلد از مجموعه «قله ها به آسمان نزدیکترند» است که عناوینش با پژوهش و گردآوری عباسی اقدم منتشر می شوند.
«اقیانوس آرام»، «آن مرد بی نهایت»، «کرشمه ماه» و «بهشتی در این حوالی» عناوین دیگر مجموعه یاد شده هستند که درباره ی علامه محمدحسین طباطبایی، امام خمینی (ره)، آیت الله محمدتقی بهجت و آیت الله شهید بهشتی انتشار یافته اند.
تاکنون دومقاله زیر درباره ی شخصیت های شهید آیت الله سیدمحمد حسینی و آیت الله سیدروح الله خمینی در مرور و بررسی کتاب های مجموعه «قله ها به آسمان» نزدیک ترند طی روزهای اردیبهشت و خرداد ۱۴۰۳ در مهر انتشار یافته اند.
* «از تاکید بر آموختن فلسفه هگل تا جروبحث با امام خمینی سر کلاس/شریعتی در نگاه بهشتی»
* «نگاه عرفانی و عاشقانه امام به زندگی/ظاهر و غذای مورد علاقه امام»
در ادامه، زندگی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی را که قسمتی از تاریخ معاصر کشور را نیز شامل می شود، بر طبق کتاب «شمع محفل» مرور می کنیم؛
* تربیت در خانه ای مادرسالار
مجتبی شهیدکلهری (تهرانی) دومین فرزند میرزاعبدالعلی ۱۵ فروردین ۱۳۱۶ در تهران متولد شد. میرزاعبدالعلی تهرانی پدر آقامجتبی، چهارسال از سیدروح الله خمینی بزرگتر بود. هر دو پای درس شیخ بزرگ، آیت الله عبدالکریم حائری یزدی می نشستند و دوستی و رفاقت قدیمی و ریشه داری داشتند. هر دو فرزند شهید بودند و بعد از درس آیت الله حائری یزدی، به جلسات درس اخلاق علمای بزرگ ازجمله میرزاجواد ملکی تبریزی و شیخ محمدعلی شاه آبادی راه پیدا کردند.
طاهره خانم مادرش زنی باسواد و مکتب دیده بود که به روایت راویان، کنار میرزاعبدالعلی می نشست و بحث فقهی می کرد. میرزا به فرزندانش یاد داده بود مادر را خانم صدا کنند. طایفه کلهر از اصل و اساس، یک ایل مادرشاهی است. مهدی کلهر برادر آقامجتبی می گوید «اجازه نداشتیم مادرمان را مامان، مادر، مادرجون یا عزیزجون صدا نماییم. حتی دیگران مادرمان را خانم و بعدها حاج خانم صدا می کردند. حتی در روزهای روضه و نذری دادن ها، سرمدیر ایشان بود و دیگران شامل پسرها و دخترهای ایشان یا مریدان حاج آقا، همه زیر نظرحاج خانم به وظیفه شان عمل می کردند.»
میرزاعبدالعلی گاهی به مغازه یک عالم اهل معنا، به نام سید عبدالکریم کفاش در آخر بازار آهنگرها می رفت که به سید عبدالکریم پینه دوز معروف بود. این سید اگرچه روحانی و اهل علم بود، بوسیله پینه دوزی و کفش دوختن در مغازه کوچک خود، امرار معاش می کرد. بین علما مشهور بود که امام زمان (عج) به او توجه دارد و گاهی به حجره اش سر می زند. حاج آقا مجتبی روایت کرده وقتی کودک بوده، این سید به منزلشان رفت و آمد داشته است.
* تعهد هرساله پدر برای کبوترهای مشهد
میرزا عبدالعلی مقید بود هرسال خانواده اش را به زیارت امام رضا ببرد و بگفته فرزندانش، از واجبات سفر مشهد این بود که هربار یک جفت کبوتر سفید پاپر بخرد و به تهران بیاورد. از این کبوترها جوجه گرفته می شد و هرسال که می خواستند برای زیارت به مشهد بروند، تمام کبوترها را که تعدادشان هم زیاد بود، به کسی می دادند و باردیگر یک جفت دیگر از مشهد می آوردند.
* شروع تحصیل و مشاعره های خانوادگی
مجتبی مانند پدرش به ریاضیات بیشتر علاقه نشان می داد. وی در ۱۰ سالگی به مدرسه حاج ابوالفتح رفت و به مدت ۲ سال دروس حوزی را آموخت و معمم شد.
میرزاعبدالعلی در مقطعی مقیم مشهد شد و این برای فرزندش مجتبی فرصت مغتنمی بود که از استادان صاحب نام مشهد استفاده نماید. بدین سان در محبوب ترین و گران ترین کلاس درس محمدتقی ادیب نیشابوری مشهور به ادیب ثانی یعنی درس مطول ثبت نام کرد و بطور رسمی در مدرسه خیرات خان شاگرد او شد. وی در آن مدرسه با محمدرضا حکیمی هم درس و هم مباحثه بود.
پاسبان جلوی آنها را می گیرد و تصدیق دوچرخه طلب می کند. چون گواهینامه نداشتند، آنها را به کلانتری تجریش می برند. آقامصطفی همیشه یک چاقوی ضامن دار برای دفاع شخصی همراه داشت که اگر در کلانتری پیدا می شد، مشکل ساز می شد. چون حمل سلاح سرد ممنوع بود. حاج آقا مجتبی با زیرکی آنرا در حوض کلانتری می اندازد و ماجرا تا سحر طول می کشد. آنها بدون سحری خوردن نیت روزه می کنندآقامجتبی بواسطه شاگردی نزد ادیب نیشابوری علاقه عجیبی به ادبیات عرب و شعر پیدا کرد. مصطفی خمینی دوست و همکلاس او هم در ادبیات عرب بسیار ماهر بود و خوب از آن بهره می گرفت. مهدی کلهری می گوید در مشهد، شب های زمستان تنها تفریح خانواده میرزاعبدالعلی تهرانی مشاعره بود که بطور خانوادگی بین خواهران، برادران و مادر برگزار می شد.
* خاطره دوچرخه سواری شبانه و چاقوی ضامن دار آقامصطفی خمینی
آقامجتبی تهرانی و آقا مصطفی خمینی هرگاه از درس و بحث طلبگی خسته می شدند، بساط مشاعره علم می کردند. مهدی کلهری از دوستی آقامجتبی و آقامصطفی خمینی خاطره ای دارد که بدین سان است:
«سال ها پیش که ماه مبارک رمضان در فصل بهار بود، حاج آقا مصطفی خمینی در تهران، منزل ابوی میهمان بودند. چندساعت ئیش از سحر، اخوان و آقامصطفی قرار می گذارند که دوچرخه کرایه کنند و در خیابان های خلوت تهران دوچرخه سواری کنند. با همان شلوار و پیراهن سفید بدون عمامه و قبا دوچرخه ها را کرایه کرده و تصمیم می گیرند اول سرپایی پا بزنند و تا شمیران بروند و موقع برگشت در سرازیری بیایند و سحری در منزل باشند. در شمیران پاسبان جلوی آنها را می گیرد و تصدیق (گواهینامه) دوچرخه طلب می کند. چون گواهینامه نداشتند، آنها را به کلانتری تجریش می برند. آقامصطفی همیشه یک چاقوی ضامن دار برای دفاع شخصی همراه داشت که اگر در کلانتری پیدا می شد، مشکل ساز می شد. چون حمل سلاح سرد ممنوع بود. حاج آقا مجتبی با زیرکی آنرا در حوض کلانتری می اندازد و ماجرا تا سحر طول می کشد. آنها بدون سحری خوردن نیت روزه می کنند. مادرم دلشوره داشت و نمی دانست چه کند تا پدرم برای سحری خوردن می آیند و سراغ آنها را می گیرند. مادرم به ناچار می گوید گویا سحری جای دیگری میهمان بودند. به هرصورت بامداد آنها را آزاد می کنند و اخوی [آقا مجتبی] به هوای دست شستن دولا می شود و چاقوی آقامصطفی را از حوض درمی آورد و بالاخره به خانه برمی گردند.» (صفحه ۱۴۸)
* دو برادری که از مراجع شهریه نمی گرفتند
در ادامه، آقامرتضی و آقا مجتبی برای ادامه تحصیل به قم رفتند و در مدرسه حجتیه ساکن شدند. آیت الله مرتضی تهرانی گفته در حجره ای که با برادرش مجتبی گرفته بود، یک گلیم انداخته بودند که فقط نصف حجره را می گرفت و برای پوشاندن نیمه دیگر، کاغذ لفاف گرفتند و با پونز به کف حجره زدند. آقامجتبی و برادرش آقامرتضی از معدود طلبه هایی بودند که از مراجع قم شهریه نمی گرفتند. آقامجتبی روایت کرده نخستین شهریه ای که در تهران گرفت، نزد پدرش برد و وی گفت «نمی گویم شهریه نگیر. شهریه حق توست. اما خود من تا حالا نگرفته ام.» بدین سان آقامجتبی شهریه را پس داد و دیگر شهریه نگرفت؛ به جز شهریه آیت الله خمینی که استثنا بود.
* تنظیم متن درسهای آیت الله خمینی برای چاپ
آقامجتبی تهرانی در درس شرح لمعه آیت الله محمدتقی ستوده اراکی حضور پیدا کرد. کفایه الاصول و قسمتی از مکاسب را نزد آیت الله محمد مجاهدی تبریزی خواند. وی در کنار فراگیری دروس حوزی از شعر و ادبیات هم غافل نبود. سپس به جلسات درس آیت الله سیدمحمد محقق داماد راه پیدا کرد و مبحث حج را در محضر او خواند. او سال ۱۳۳۷ در ۲۱ سالگی در عرصه علمیه نجف در درس خارج فقه آیت الله بروجردی شرکت کرد. همان زمان آوازه کلاس های حاج آقاروح الله خمینی دوست پدرش به گوشش رسیده و شنیده بود این کلاس ها بهشت اشکال کنندگان هستند و شیوه تدرس این استاد هم، محققانه است نه مقلدانه. بدین سان در جلسات درس خارج فقه حاج آقاروح الله شرکت کرد.
آیت الله حسینعلی منتظری در سالهای حیاتش روایت کرده نحوه بیان حاج آقا روح الله در مجلس درس گاهی عده ای را به گریه می انداخت. حاج آقا مجتبی هم می گوید ارتباط تنگاتنگش با حاج آقا روح الله تاثیر زیادی در سلوک رفتاری اش داشته است. «آیت الله خمینی عادت داشت درس هایی را که می داد، روی کاغذ کاهی با نی و مرکب می نوشت و آخر هر هفته، آنها را در یک بقچه می گذاشت و توسط آقای شیخ حسن صانعی می فرستاد و می گفت حاج آقا مجتبی ببیند! حاج آقا مجتبی آن درس ها را تنظیم می کرد و توسط دیگران چاپ می شد.» (صفحه ۹۹) کتاب مناسک حج امام خمینی (ره) هم به همین ترتیب چاپ شد.
* شاگردی علامه طباطبایی و آیت الله منتظری
آقامجتبی در ادامه تحصیلش، در جلسات تفسیر علامه طباطبایی حاضر شد. در جلسات درس اسفار علامه نیز شرکت کرد. درسهای اشارات و شرح منظومه آیت الله منتظری هم دیگر کلاس هایی بودند که در آنها شرکت کرد.
۲۲ آبان ۱۳۴۶ ماموران ساواک، شهربانی و نماینده دادستانی به دستور نعمت الله نصیری رییس وقت ساواک به کتابخانه ولیعصر حمله کرده و ضمن دستگیری آقامجتبی، همه کتاب ها را ضبط کردند. ملاقات های حاج آقا مجتبی با آیت الله خمینی در نجف هم موجب تشکیل پرونده انفرادی برای وی در ساواک شد. دستور ادامه مراقبت از او هم سال ۱۳۴۷ در ساواک صادر شدبه جز سیدمصطفی خمینی، محمد فاضل لنکرانی هم از دیگر دوست های صمیمی آقامجتبی تهرانی بود. هردو سال ها در جلسات خارج فقه و اصول آیت الله خمینی حضور پیدا کرده بودند.
* اجتهاد در ۲۵ سالگی، زندگی شخصی و مبارزه در رکاب حاج آقاروح الله
میرزاعبدالعلی دوست داشت آقامجتبی پس از تشکیل خانواده در تهران ماندگار شود. اما او به قم رفت و مشغول ادامه تحصیل شد و در ۲۵ سالگی به اجتهاد رسید. یکی از کارهای او بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و خفقان رژیم پهلوی، مدیریت کتابخانه ولیعصر با نظر آیت الله خمینی بود. ۲۲ آبان ۱۳۴۶ ماموران ساواک، شهربانی و نماینده دادستانی به دستور نعمت الله نصیری رییس وقت ساواک به کتابخانه ولیعصر حمله کرده و ضمن دستگیری آقامجتبی، همه کتاب ها را ضبط کردند. ملاقات های حاج آقا مجتبی با آیت الله خمینی در نجف هم موجب تشکیل پرونده انفرادی برای وی در ساواک شد. دستور ادامه مراقبت از او هم سال ۱۳۴۷ در ساواک صادر شد.
صدیقه فرزند اول آقامجتبی است که بواسطه علاقه به اشعار پروین اعتصامی، او را پروین صدا می کرد. انسیه دومین فرزند اوست و فرزند سوم هم عبدالحسین نام دارد که به دلیل ارادت ویژه آقامجتبی به امام حسین نامگذاری شد. سومین دختر او نیز نجمه دارد.
درگذشت میرزاعبدالعلی تهرانی در ۲۶ دی ۱۳۴۶ و خاکسپاری اش در وادی السلام نجف، بهانه خوبی شد که آقامجتبی حوزه علمیه قم را ترک کرده و در نجف ساکن شود. بدین سان موفق شد علیرغم این که به درجه اجتهاد رسیده بود، در یک دوره درس اصول آیت الله سیدابوالقاسم خوئی شرکت نماید. همین طور در کلاس های درس اصول آیت الله میرزا محمدباقر زنجانی هم حاضر شد.
* پیاده روی های اربعین آقامصطفی خمینی
آقامجتبی تهرانی و آقامصطفی خمینی هم زمان با تحصیل، به تدریس هم مشغول بوده و کفایتین را تدریس می کردند. «چندسالی که در نجف بود، همراه دوستان نزدیکش در روزهای اربعین و زیارات مخصوصه امام حسین (ع) به کربلا می رفت و مسیر نجف تا کربلا را با پای پیاده می پیمود. سیدمصطفی خمینی دوست دیرینش، پیشتاز و مشوق این حرکت بود.» (صفحه ۱۷۸) بگفته راویان، حاج آقا مصطفی خمینی در این پیاده روی ها و حتی در پیاده روی اربعین، برای رفع خستگی برنامه مشاعره برگزار می کرد. چون اشعار سعدی، حافظ و مولوی را حفظ بود. او جوانان را به کشتی گرفتن و شناکردن در شط فرات تشویق می کرد و جایزه می داد. اما بیماری عبدالحسین فرزند کوچک آقامجتبی و گرمای نجف موجب شد با وجود میلش، نجف را ترک کرده و به تهران بازگردد.
* چگونه رفتن آقامجتبی به مسجد بازار تهران
شخصیت اصلی کتاب «شمع محفل» درباره ی چگونگی بازشدن پایش به مسجد بازار تهران این روایت را دارد:
«وقتی از نجف به تهران برگشتم، خیلی به من اصرار می کردند که یکی از مساجد مهم تهران را بگیرید. ولی من قبول نمی کردم. من پانزده سال نذر و نیاز و دعا کرده بودم که خدایا! من را گرفتار مسجدداری نکن؛ بگذار من همین درس و بحثم را بدهم و دنبال کار خودم باشم. یک روز برای دیدن مرحوم حاج آقا سعید [تهرانی] به مسجد جامع بازار رفته بودم. وقتی داشتم بیرون می آمدم، بطور ناگهانی به یک آقای لوتی برخوردم. او بدون مقدمه و بدون این که با ما ارتباطی داشته باشد، جلوی من را گرفت و اظهار داشت: آشیخ! حاضری یک کار برای خدا بکنی؟! او [حتی] اسم من را نمی توانست درست تلفظ کند و می گفت «مُژدبا!» گفتم: چه کاری؟ گفت این مسجد و خانه خدا زباله دانی شده است. زیرزمین مسجد برای مواددارها انباری شده! می آیند موادشان را آنجا می گذارند. این را با همان حالت لوتی و مشتی خودش اظهار داشت: اگر حاضری برای خدا کاری کنی، بیا اینجا را احیا کن. یک لحظه دیدم اگر بخواهم برای خدا کاری کنم، جایش همین جا است که همه چیز را کنار بگذارم و بیایم این مسجد را احیا کنم.» (صفحه ۱۸۷)
آیت الله موسوی اردبیلی که پس از شهید بهشتی مسئولیت دستگاه قضا را به عهده گرفت، به حاج آقا زنگ زد و گفت حاج آقا مجتبی ما در اینجا کلی پرونده داریم. بیایید به ما کمک کنید. حاج آقا در پاسخ گفتند آقای موسوی اردبیلی حرف شما کاملا درست است. شما دنبال این هستید که پرونده هایتان کم شود ولی من دنبال این هستم که برای جوانان پرونده درست نشوددر همان روزها که به همراه داشتن رساله و کتاب «حکومت اسلامی» آیت الله خمینی جرم بود و اولی ۲ سال و دومی ۱۵ سال حبس داشت، ساواک در گزارشی به تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ اعلام نمود: اکنون در مسجد جامع بازار سه نفر خمینی را ترویج می کنند: سید محسن رفیعی، حاج میرزا حسین خلیلی زرندی، شیخ مجتبی تهرانی و دیگری شیخ مرتضی تهرانی.
حاج آقا مجتبی بعد از استقرار در مسجد جامع بازار، در کنار تفسیر قرآن کریم، جلسات درس خارج فقه خودرا نیز آغاز کرد. این جلسات اول در مدرسه امام رضا در خیابان بوذرجمهری برگزار می شد.
پس از شهادت آقامصطفی خمینی، علما در یکی از جلسات تسلیت به امام خمینی گفتند حیف شد آقامصطفی از میان ما رفت که ایشان در پاسخ اظهار داشت: «اگر آقامصطفی را نداریم، آقامجتبی را که داریم. هرچه در مصطفی دیدم در این مجتبی هم می بینم. این آقامجتبی همان آقامصطفای ماست.»
* فرار آقامجتبی از مناصب دولتی و حکومتی
آیت الله مجتبی تهرانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به شدت از پست و مقام دولتی و حکومتی گریزان بود. حجت الاسلام عبدالحسین تهرانی فرزندش در این زمینه می گوید: «آیت الله موسوی اردبیلی که پس از شهید بهشتی مسئولیت دستگاه قضا را به عهده گرفت، به حاج آقا زنگ زد و گفت حاج آقا مجتبی ما در اینجا کلی پرونده داریم. بیایید به ما کمک کنید. حاج آقا در پاسخ گفتند آقای موسوی اردبیلی حرف شما کاملا درست است. شما دنبال این هستید که پرونده هایتان کم شود ولی من دنبال این هستم که برای جوانان پرونده درست نشود و جوانان به سمت انحراف نروند و دام منافقین نیفتند.» (صفحه ۲۲۹)
آوازه جلسات اخلاق حاج آقا رفته رفته در شهر تهران پیچید و نویسندگانی چون حبیب غنی پور یا کامبیر ملک شامران که برای خردسالان داستان می نوشت هم به این جلسات راه پیدا کردند. شهید علی صیاد شیرازی هم از مخاطبان جدی و وفادار جلسات آقامجتبی بود.
اتفاق بعدی زندگی این عالم دینی این بود که بعد از اینکه در ۲۶ شهریور ۱۳۶۳ آیت الله محمدرضا مهدوی کنی تولیت مدرسه مروی را به دستور امام خمینی پذیرفت، حاج آقا مجتبی با برگزاری جلسات درس خارج خود در این مدرسه موافقت نمود.
* نظر بزرگان محترم؛ ولی ما دست از طلبگی مان نمی کشیم!
یکی از نکات جالب درباره ی شاگردی آقامجتبی تهرانی نسبت به امام خمینی (ره)، این است که با وجود احترام زیادی که برای امام (ره) قائل بود، گاهی اوقات نظرات او را نقد می کرد و می اظهار داشت: «بزرگان، استاد ما هستند و روی سر ما جا دارند اما هم دست از طلبگی مان برنمی داریم.»
نکته دیگر درباره ی نگاه آقامجتبی به امام خمینی (ره) این است که معتقد بود بُعد علمی حاج آقا روح الله به علت انقلاب و رهبری او مهجور مانده و کسی امام (ره) را به درستی نشناخته است.
سیره شخصی؛ سه «شین» آقامجتبی/من گنجشک ْروزی هستم
آیت الله مجتبی تهران بگفته اطرافیانش، در نظم با کسی تعارف نداشت و به هیچ وجه بی نظمی و خلف وعده را بدون دلیل قبول نمی کرد. او معتقد بود نباید وقت کسی را تلف کرد. به این علت از مطالب غیرکاربردی و فقط اظهار فضل به شدت پرهیز داشت و وقت شاگردان آن قدر برایش مهم بود که چندسال از تشرف به مکه چشم پوشید.
میزان مطالعه و پژوهش او برای ارائه در درسهای تفسیر و اخلاقش به حدی بود که یک دفعه به محسن اسماعیلی شاگردش اظهار داشت: می گفت توانی که درس تفسیر و درس اخلاق از من می گیرد، خیلی بیش از درس خارج فقه و اصول است.
من سه تا شین دارم. شرع و شعور و شعار. باید شرع و شعور باشد. اگر شرع و شعور با هم بود، شعار دادن اشکال ندارد؛ ولی اگر شرع و شعور نبود، نه فقط شعار دادن مفید نیست بلکه مضر هم هستآقامجتبی می گفت ۴ ساعت مطالعه می کند و بعد از آن، چندساعت فکرش مشغولست که این چهارساعت مطالعه را چه طور در یک ساعت جمع کند که شنونده و مخاطبش، مطلب را به خوبی درک کرده و به عمق آن پی ببرد. هربار نیز قبل از خروج از خانه به سمت جلسه درس، در حیاط خانه به امام حسین (ع) سلام می داد و از او کمک می خواست. این کار او طی ۴۰ سال تدریس ترک نشد.
یکی از آموزه های شخصی آقامجتبی درباره ی ۳ شین است و در این زمینه گفته است: «من سه تا شین دارم. شرع و شعور و شعار. باید شرع و شعور باشد. اگر شرع و شعور با هم بود، شعار دادن اشکال ندارد؛ ولی اگر شرع و شعور نبود، نه فقط شعار دادن مفید نیست بلکه مضر هم هست.»
مانند علما و عرفای دیگر، آقامجتبی تهرانی نیز به امر خوردن غذا و خوراک، در حد نیاز جسمانی برای کسب توانایی نگاه می کرده است. در گفتار خود این عالم دینی نیز فرازهایی درباره ی کم خوراک بودنش به چشم می آید که بدین سان است:
«می گفت من گنجشک روزی هستم. غذای ایشان کم بود. در خانه اهل امر و نهی کردن برای پخت غذا نبود. هرچیزی را همسرش طبق سلیقه خودشان می پخت، می خورد. ایشان اصلا اهل دستوردادن نبود. آقدر کم خوراک بود که قلب شان بسیار عالی کار می کرد و هیچ عارضه ای نداشت. اصلا چیزی نمی خورد که قلب شان مشکل پیدا کند. می اظهار داشت: من از جوانی ام نخورده ام. یعنی عادت داشت کم غذا بخورد. سبکشان این بود که به اندازه یک نعلبکی غذا بخورد. نه غذای زیاد می خورد و نه غذای متنوع و ناسالم. خیلی ساده و معمولی غذا می خورد. می اظهار داشت: اگر زیاد بخورم نمی توانم صحبت کنم. که شکم گر پر شود حتی از حلال و مباح، دل کور می شود از سلوک در راه صلاح» (صفحه ۲۷۵)
دسترسی راحت مردم به آقامجتبی هم از دیگر مسائلی است که حول این شخصیت وجود دارند. راویان و دوستان نزدیک به وی می گویند: «مردم به آسانی به ایشان دسترسی داشتند. برای مردم بسیار سهل الوصول بود. سالیان سال که در مسجد جامع بازار تهران نماز می خواند، بین دو نماز مساله می گفت. بعضی وقت ها یک ساعت تا یک ساعت و نیم پس از نماز می نشست و مسائل مردم را پاسخ می داد. به حرف کسانی که برای مشورت با ایشان می آمدند با حوصله گوش می کرد و جواب می داد. دیدشان این بود که من در قبال مردم وظیفه دارم و باید در همه حال پاسخگوی مسائل شرعی ایشان باشم. در دوران بیماری هم تا جایی که توان داشت سوالات مردم را پاسخ می داد. حتی سپرده بود در میان راه تا نزدیک ماشین جواب مردم را بدهد و کسی با مردم کاری نداشته باشد.» (صفحه ۲۷۹)
منبع: بلك بلاگ
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب