بامدادی ها؛

نقد فیلم قلمرو حیوانات

نقد فیلم قلمرو حیوانات

در فیلم قلمرو حیوانات قرار نیست هیولایی به جان بشر بیفتد یا فرنکشتاینی متولد شود.


فیلم «قلمرو حیوانات» از آن دست آثاری‌ست که نیشی گزنده به انسان مدرن می‌زند. ۲ سال از زمانی گذشته که برخی از انسان‌ها دچار جهشی ژنتیکی می‌شوند و از درون کالبد آن‌ها یکی از گونه‌های جانوری رشد می‌کند. آقای «توما کایه» در جدیدترین اثر خود دست روی ایده‌ای ناب گذاشته که آن را می‌توان به‌راحتی از طریق خطوطی که کاراکتر «فرانسوآ» از «رنه شار» بر زبان می‌آورد معنا کرد: «آنکه در این دنیا جایی برای پذیرش هیچ دردسری ندارد، ارزش توجه و انتظار را ندارد». زمانی که بین سطور «شار» را از طریق شعرهای‌اش می‌نگریم و درون‌مایه‌ی این فیلم را لاجرم باید از طریق همین سطور معنا کرد. اما داستان فیلم در باب چیست؟ گویی آقای کایه پاندمی‌ای همچون کرونا را به جان انسان انداخته است، اما تفاوت این پاندمی این است که انسان را دچار جهشی عجیب می‌کند و برخی انسان‌ها در حال تبدیل شدن به گونه‌های جانوری دیگری هستند.

 

آقای کایه گویی در حال گام برداشتن در همان مسیر کلیشه‌های دلهره‌های جسمی و هیولایی‌ست. اما توسل فرانسوآ به شار و حضور عقاب و چمنزار، مرداب و رودخانه و در نهایت تلاش کاراکترها برای عدم ایستایی اثر او را در دنیا و ایده‌پردازی‌ای بدیع قرار می‌دهند. فرانسوآ به‌همراه تک‌پسرش، امیل، در ترافیکی سنگین گیر افتاده‌اند و گویی در حال رفتن به‌سوی بیمارستانی هستند که مادر و همسر در آن بستری‌اند. فرانسوآ در طول اثر سه بار آن بند از رنه شار را تکرار می‌کند و مخاطب لاجرم درگیر درون‌مایه و تکرار این بند می‌شود. آقای کایه در اثر خود به خوبی از طریق سینمای ژانری و جلوه‌های ویژه مخاطب را در برابر اثری قرار می‌دهد که قرار است دگردیسی را از زاویه‌ای کاملاً انسانی نگاه کند.

 

در این فیلم قرار نیست هیولایی به جان بشر بیفتد یا فرنکشتاینی متولد شود. در این اثر با انسان‌هایی روبه‌رو هستیم که هر کدام در معرض نوعی دگردیسی به‌سوی یکی از گونه‌های جانوری موجود هستند. زیبایی فیلم درست در همین نگاه به دگردیسی است. امیل که در ابتدای فیلم همچون دیگران در جایی می‌ایستد که از این عجیب‌الخلقه‌ها تنفر دارد و زخمی به‌یادگار از شروع دگردیسی مادر روی چهره‌اش نشسته، در ادامه‌ی فیلم همان سوژه‌ای می‌شود که مخاطب انتظارش را می‌کشد. او به مرور در حال بدل شدن به گرگ است و کارگردان لحظه‌به‌لحظه‌ی این تغییر را مقابل چشم مخاطب قرار می‌دهد. امیل همان مرز بین انسان‌های انسان‌مانده و انسان‌های تبدیل‌شده است و انبوه پرسش‌های ذهنی مخاطب در باب این درون‌مایه را پاسخ می‌دهد. کارگردان از طریق فرانسوآ و نینا سعی دارد نگاهی کاملاً اومانیستی را به این تغییر عجیب‌و‌غریب میان جامعه‌ی انسانی داشته باشد و از طریق مردمان، ارتش، نیروهای پلیس و دیوارنوشته‌ها همان نگاه مرسوم پر از نفرت و ترس را حواله‌ی این موجودات کند. آقای کایه در پرده‌ی سوم و هنگامی که امیل در میان جنگل سرگردان است مخاطب را در برابر همزیستی زیبایی قرار می‌دهد که در کنار تعجب و ترس برای لحظه‌ای هم به این فکر کند که این انسان‌های سابق اکنون دیگر یک گونه‌ی جانوری هستند و نیاز دارند در محیط جدیدشان (جنگل، چمنزار، مرداب، کوهستان)‌ شیوه‌ی زیست را بیاموزند و نه شکار شوند. این اثر زیبا، شاعرانه و مملو از طعنه به انسان مدرن گویی ترکیب خطوط شار و نیچه در باب عقاب، امر ممکن و ابرانسان است؛ عقاب در اشعار شار نماد جنبش و پویایی است و هیچ‌گاه دچار رخوتی از جنس ایستایی نمی‌شود. عقاب در میان این سطور فقط در حال حرکت به‌سوی آینده و امر ممکن است. در اینجاست که اراده‌ی معطوف به قدرت نیچه جان می‌گیرد. درست در لابه‌لای اراده‌ی معطوف به قدرت نیچه می‌توان معنای اثر آقای کایه را نیز درک کرد. از طریق این اراده است که می‌توان میل به «شدنی» دائمی، تغییری همیشگی و زمان را با اشتیاق زیستن تعریف کرد. آقای کایه از طریق اثری که ژانرهای مختلف را در می‌نوردد به درون فرار سطور شار از زیستن در تسلسل زمانی می‌رود و شاعرانه‌ی خود را تکمیل می‌کند.

 

پانوشت: به دوستانی که آثار فاخر را زیرنویس می‌کنند (در اینجا فاصله‌ای معنادار بین مترجم و زیرنویس‌زن وجود دارد) توصیه می‌شود هم‌زمان با تصویر به ترجمه بپردازند. به مخاطب عزیز هم پیشنهاد می‌شود چنین زیرنویس‌هایی که نقل‌قول یا سطری از یک شاعر را به‌عنوان درون‌مایه اصلی در خود دارند حتماً با وسواس بیشتری تماشا کنند.

منبع مجله بامدادی ها

0.0 از 5
1402/11/18
15:03:44
377
تگهای خبر: رپورتاژ , داستان , سینما , فیلم
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۱