صبح عاشورا به روایت طبری و انشای ابوعلی بلعمی
پس حسین یاران تعبیه كرد و بایستاد تا كوفیان حرب را ابتدا كنند
به گزارش بلك بلاگ پس حسین نماز صبح كرد - روز عاشورا - با یاران خویش برنشست - تعداد هفتاد تن - و گویند كه صدوچهل مرد بودند؛ و عمر بن سعد سپاه را برنشاند و صف ها بركشیدند، چهار هزار مرد.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: خروج و قیام حضرت سیدالشهدا (ع) و اصحابش از همان سال ۶۱ هجری توسط مورخان مختلف شامل شیعه و سنی روایت شده است. شیعیان در چارچوب مقتل ها این رخداد را حفظ کردند و دسته دیگر راویان، وقایع نگاران عمر سعد بودند و همینطور برخی نقل ها هم توسط زنده مانده ها از سپاه یزید روایت شد. هولناکی این جریان سبب شده بود تا حتی مردمانی که ارادتی به خاندان نداشتند، توجهی به این جریان کرده و نفرت خود از دستگاه اموی را آشکار کنند.
یکی از اولین مقتل ها در طول تاریخ شیعه «مقتل الحسین» لوط بن یحیی غامدی، مشهور به أبی مخنف است که تنها با یک واسطه به روایت رخداد هولناک و جانسوز کربلا و آنچه بر خاندان رفت، پرداخت. ابومخنف از مورخان برجسته و قابل اعتماد و مورد وثوق شیعه و سنی در سده دوم هجری است که آثارش متاسفانه امروزه در دسترس نیست، اما او یک خصوصیت شخصیتی مهم داشت. به علت آنکه هیچکس در طول تاریخ شخصیت او را ضعیف و غیرقابل اعتماد نخواند، مدام نوشته هایش مورد بهره برداری و استناد مورخان دیگر قرار گرفت.
أبومخنف جریان کربلا را با دقت بسیاری نقل و روایت کرده بود و همین دقت سبب شده بود تا هرچند امروزه متن اصلی وی در دسترس نباشد، اما روایتش در منابع دیگر ثبت و ضبط شود. محمد بن جریر طبری تاریخ نگار مهم سده سوم هجری یکی از مشهورترین مورخانی که در کتاب «تاریخ کبیر» یا «تاریخ الرسل و الملوک» در بخش روایت عاشورا، از مقتل ابومخنف بهره گرفت و مطالب او را در کتاب خود عینا نقل کرد.
من به قول شما بیامدم. با من غدر کردید و آهنگ خون من کردید. من امروز شما را آن گویم که موسی گفت قوم را: وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِترجمه تاریخ طبری به فارسی ۴۲ سال بعد از درگذشت او یعنی به سال ۳۵۲ هجری شروع شد. انشای دیگری از این کتاب به قلم شیوا و فارسی روان ابوعلی محمد بلعمی، وزیر منصور بن نوح سامانی هم حالا در دست ماست. در این انشا بلعمی به تصحیح برخی روایت های طبری هم پرداخته است. به علت همین تصحیح و اضافات بود که کتاب بلعمی بعدها بعنوان یک اثر جداگانه مورد پذیرش قرار گرفت. ادبیاتی که بلعمی به کار گرفت، در عین سادگی بسیار مهم و اثرگذار می باشد و به شدت مخاطبان را جذب می کند. بخصوص این ادبیات خاص که واقعا مانندی ندارد، در نقل حوادث روز عاشورا اشک را به چشمان مخاطبان می آورد.
از انشای ابوعلی بلعمی نسخ گوناگونی بر جای مانده است. دکتر محمد سرور مولایی با تصحیح یکی از نسخه های این انشا متعلق به گنجینه نسخ خطی مجموعه آستان قدس رضوی که ۲۲۴ ورق دارد و حوادث میان سال های ۱۵ تا ۱۳۲ هجری دربر دارد، کتاب «قیام سیدالشهدا حسین بن علی(ع) و خونخواهی مختار؛ به روایت طبری و انشای ابوعلی بلعمی را به مرحله طبع رساند.
این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۵۹ توسط انتشارات بنیاد فرهنگ ایران وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی وقت (وزارت علوم فعلی) در ۱۲۴ صفحه و شمارگان سه هزار نسخه به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن هجریت پیامبر اسلام (ص) و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، منتشر گردید. این کتاب بعدها از جانب پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بازچاپ شد.
محتوای کتاب با خبر بیعت خواستن یزید و مخالفت امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر شروع شده و با روایت مصاف لشگر مختار ثقفی با مصعب بن زبیر و قتل مختار تمام می شود. بخش مربوط به رخداد بامداد عاشورا و خطبه حضرت سیدالشهدا (ع) را به روایت از این کتاب در ذیل می خوانید:
پس حسین نماز صبح کرد – روز عاشورا – با یاران خویش برنشست – تعداد هفتاد تن – و گویند که صدوچهل مرد بودند؛ و عمر بن سعد سپاه را برنشاند و صف ها برکشیدند، چهار هزار مرد. عمربن الحجاج الزبیری را بر میمنه کرد و شمر بن ذی الجوشن را بر میسره و خود بر قلب بایستاد و رایت خویش مولای خود را داد و به حرب درآمد. و حسین – رضی الله عنه – یاران را تعبیه کرد. میمنه زهیر را داد و میسره حبیب بن المظاهر را و علامات برادر را داد – عباس – را – و فرمود تا دان کنده (که دور خیمه ها ریخته بودند) آتش اندر زدند و دود برآمد.
و اولین کس، شمر بن ذی الجوشن فراز آمد و گفت یا حسین، آتش به خویش اندر افکندی، خدای ترا روز رستاخیز به آتش اندر فکند. حسین گفت – رضی الله عنه – فردا آگه شوید که به آتش که حقترست. مسلم بن عوسجه حسین را اظهار داشت: دستوری ده تا تیری بزنمش که تنهاست و نزدیک. حسین – رضی الله عنه – گفت نباید، تا ایشان ابتدا کنند به حرب کردن.
خطبه حسین بن علی رضی الله عنهما بین العسکرین
پس حسین – رضی الله عنه – از اسب بر جمازه نشست و در پیش صف ها درآمد، چنانکه لشکر عمر بن سعد همه او را دیدند و بایستاد و خطبه کرد و خدای را – عزوجل – حمد گفت و مصطفی را – صلی الله ضد – درود فرستاد و سپس فخر نسب خویش یاد کرد و به آواز بلند اظهار داشت: یا مردمان کوفه، من دانم که این سخن که می گویم مرا سود نخواهد داشت و شما از من باز نگردید و لکن می گویم تا حجت خدای – عزوجل – بر شما لازم کنم
– چون زنان این بشنیدند بگریستند اندر خیمه. حسین را رنج آمد از ان. گفت لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ، برادر را و پسر را فرستاد تا ایشان را خاموش کردند –
حسین گفت الحمدالله که شما را نزدیک خدای – عزوجل – هیچ حجت نیست. پس دعا کرد و فرج خواست و از اشتر بر اسب نشست و بایستاد تا ایشان به حرب ابتدا کنندپس اظهار داشت: یا مردمان، هر که مرا داند، خود داند که من کیم و هرکه نداند: من پسر دختر پیغامبرم و پسر وصی پیغامبر خدایم – ضد السلام – و اندامی از اندام های پیغامبرم و پدر من علی است – پسر عم پیغامبر – و اولین کس که به اسلام اندر آمد پیش پیغامبر، پدر من بود و عم من جعفر الطیارست که کشته شد به فرمان پیغامبر خدای تعالی و عم پدرم حمزه است – سیدالشهدا – و مادر من فاطمه است – دختر پیغامبر – و کراست از مادر و پدر، این فخر که مراست؟
و شما دانید که پیغامبر گفت مرا و حسن را – برادر مرا - الحسن و الحسین سید شباب اهل الجنه، الله و اکبر، ترسایان را اگر از عیسی سگی ماندی او را بزرگ داشتندی و اگر جهودان را از موسی مانده بودی همچنان، شما چه مردمانید و چه امتید که فرزندان پیغامبر خود را و عترت و ذریت و دخترزادگان پیغامبر را و زنان را بگیرید در بیابان غریب و تنها و آهنگ خون ریختن ایشان کنید؟ نه از خدای – عزوجل – می ترسید و نه از روان پیغامبر – ضد السلام – شرم دارید.
و من تا در بین شما ام خون کسی نریخته ام و خواسته کسی نستده ام و کس را بر من قصاص واجب نیست که به حجت آن خون من حلال دارد. من مردی بودم روی ازین جهان گردانیده و با خاندان خویش به طاعت خدای مشغول شده – در مدینه – مرا از آنجا برمانیدید. به خانه خدای – عزوجل – شدم و به عبادت مشغول، شما – اهل کوفه – مرا نامه ها مردید یکی و ده و صد و بخواندید که ما با تو بیعت نماییم و حق باز ستانیم که خلق را امروز امام به حق تویی.
من به قول شما بیامدم. با من غدر کردید و آهنگ خون من کردید. من امروز شما را آن گویم که موسی گفت قوم را: وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ. (آیه ۲۰ سوره مبارکه الدخان. معنای آیه چنین است: و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از اینکه مرا سنگباران کنید.) اگر مرا یاری نکنید و عهد من بشکنید، زانسوتر شوید تا من به حرم خدای – عزوجل – شوم و یا به گور پیغامبر شوم – ضد السلام – و آنجا بنشینم تا این جهان بر من بگذرد.
لشکر عمر همه خامش گشتند و هیچکس هیچ نگفت. آنگه اظهار داشت: الحمدالله که حجت خدای – عزوجل – بر شما لازم شد و کس را بر من حجت نیست. پس یکان یکان ایشان را آواز کرد که یا شبث بن ربعی و یا حجار بن ابجر و یا فلان و یا فلان، شما نامه ها کردید به من و خواندید. ایشان همه خاموش شدند که ما نخواندیم. حسین – رضی الله عنه – نامه های ایشان باز نمود. گفتند ما ازین همه بیزاریم. حسین گفت الحمدالله که شما را نزدیک خدای – عزوجل – هیچ حجت نیست. پس حسین دعا کرد و فرج خواست و از اشتر بر اسب نشست و بایستاد تا ایشان به حرب ابتدا کنند.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب