بررسی كتاب آیشمن در اورشلیم -۲؛

رازهای ملی گرایی افراطی نازی ها و صهیونیست ها

رازهای ملی گرایی افراطی نازی ها و صهیونیست ها

به گزارش بلک بلاگ ملی گرایی شدید و افراطی نازی ها و صهیونیست ها ازجمله موضوعات مهمی است که سبب می شود شک و تردیدِ در امتداد هم بودن و خدمات متقابل این دو مرام سیاسی به وجود بیاید.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: پرونده مشکوک محاکمه و اعدام آدولف آیشمن در اسرائیل، هنوز از مسائلی است که خیلی از اهالی مطالعه و تحقیق در جهان، نسبت به آن علاقه و واکنش نشان می دهند. این پرونده موارد مشکوک زیادی دارد که سبب شد هانا آرنت فیلسوف یهودی آلمانی، گزارش مفصل خود درباره آنرا تبدیل به کتاب جنجالی «آیشمن در اورشلیم» کند که هنوز هم خوانندگان زیادی در اروپا و دیگر نقاط جهان دارد.
در قسمت اول پرونده ای که برای نقد و بررسی این کتاب باز کردیم، به این مسئله مهم اشاره کردیم که آیشمن چه خدماتی برای دولت اسرائیل داشته و در نهایت، قربانی ظاهر سازی های این دولت جعلی شده است. در واقع آیشمن را می توان خادم اسرائیل دانست نه دشمن آن. همینطور در قسمت اول پرونده به بعضی از مچ گیری های هانا آرنت هم اشاره کردیم. نکته مهم درباره این کتاب، آن بوده که سبب تکفیر آرنت توسط اسرائیل و یهودیان تندرو شد. مطالعه کتاب می توان علت این واکنش اسرائیل و صهیونیست ها را به خوبی بر مخاطب مشخص نماید چون آرنت، با دقت همه تناقض ها و فریب کاری های اسرائیل را دراین زمینه برملا کرده است. قسمت اول پرونده یاد شده، در این پیوند وقتی اسرائیل یکی از خادمانش را اعدام کرد / مچ گیری های هانا آرنت قابل دسترسی و مطالعه است.
اما در دومین بخش از پرونده بررسی کتاب «آیشمن در اورشلیم»، مسائل جالبی را بررسی خواهیم کرد؛ یکی از این مسائل از این مقرر است که ظاهراً نازیسم و صهیونیسم را می توان در امتداد یکدیگر دانست. یعنی نازیسم هم مانند آیشمن، بیشتر از آن که دشمن یهودیت باشد، در خدمت یهودیت افراطی و همان آرمان صهیونیسم بوده و آدولف آیشمن هم تا توانسته به این آرمان خدمت کرده است. او نه تنها از یهودیان (بگوییم اسرائیلی ها) نفرت نداشته بلکه علاقه مند آنها هم بوده و دو کتاب مهم و محوری «دولت یهود» و «تاریخ صهیونیسم» را هم مطالعه کرده و با مبانی مرام اسرائیل آشنا بوده است. اما هیچ کدام از موارد خدمات او به یهودیان و آشنایی اش با مرام صهیونیسم در دادگاهش مطرح نشدند.
در ادامه مشروح دومین قسمت از پرونده بررسی کتاب «آیشمن در اورشلیم» را می خوانیم:
آرنت می گوید نه وکیل مدافع، نه دادستان و نه هیچ کدام از سه قاضی دادگاه آدولف آیشمن، به خود زحمت ندادند این سوال را از آیشمن بپرسند که او خویش را به چه معنا گناهکار می دانست؟ وکیل مدافع دکتر روبرت سرواتیوس از اهالی کلن بود که حق الوکاله اش را دولت اسرائیل پرداخته بود و در یک مصاحبه خبری درباره مسئله احساس گناه، اظهار داشت: آیشمن در مقابل خداوند احساس گناه می کند نه در مقابل قانون. البته خود آیشمن این پاسخ را تائید نکرد.
یکی از نکات مهمی که آرنت درباره اتهامات آیشمن گوشزد می کند، این است که اتهامات او جرم نبودند، بلکه اعمال دولت بودند که مطابق قانون مصونویت دولت، دولت دیگری (یعنی اسرائیل) برای رسیدگی به آنها صلاحیت ندارد. آیشمن هم همان زمان اشاره نمود که دستورات دولتی و مقامات بالا را اجرا کرده و فقط می توانند او را به مساعدت و مشارکت در نابودی یهودیان متهم کنند. آرنت همینطور در صفحه ۶۰ کتاب می گوید آیشمن پیش از این که پا به درون حلقه حزب نازی و نیروهای اس. اس بگذارد، نشان داده بود هرجا راهش بدهند، عضو می شود و به قول معروف، اهل حزب باد است که هرطرف باد بوزد، همان سمت و سو می رود. یکی از موارد مشکوک در زندگی آیشمن و دادگاهش هم این است که او وقتی با پیشنهاد ارنست کالتن برونر برای عضویت در اس. اس روبرو شد، در آستانه عضویت در انجمن فراماسونری شلارافیا بوده است. نتیجه ای که آرنت از این بحث ها در یکی از فرازهای کتاب می گیرد، این است که آیشمن از سر عقیده وارد حزب نازی نشد و حزب هم هیچگاه قانعش نکرد. هر وقت هم که در دادگاه از او می خواستند علل عضویتش در حزب نازی را بگوید، به قول آرنت «همان کلیشه های نخ نما درباره پیمان ورسای و بیکاری را تکرار می کرد.» (صفحه ۶۱)
مدارک مشکوک برای اتهامات آیشمن
به هرحال آرنت می گوید مدارک متهم کردن آیشمن، از آن چه طی محاکمه به نظر می رسید، مشکوک تر بودند. تنها دستور قتلی که توسط آیشمن صادر شده و توانستند برای آن یک برگه مدرک عرضه کنند، [که به قول آرنت اگر واقعاً چنین دستوری در کار بوده باشد]، در ارتباط با یک مکالمه تلفنی با فرانتس رادماخر کارشناس امور یهودیان در وزارت خارجه وقت آلمان است که روی یکی از برگه های اسناد در ارتباط با یهودیان یوگسلاوی به شتاب نوشته بود «آیشمن شلیک گلوله را پیشنهاد می دهد.» دادستان دادگاه آیشمن تلاش زیادی هم کرد تا ثابت کند او مرتکب قتل یک پسربچه یهودی در مجارستان شده که توفیق زیادی در اثبات این جرم نیافت. آرنت در این زمینه نوشته است: «اگر آیشمن واقعاً پیشنهاد شلیک گلوله را داده باشد، فقط به ارتش گفته کاری را که تمام مدت خودشان انجام می داده اند، ادامه بدهند.» (صفحه ۵۰) با این وجود، این یک فرض محال است و آرنت می گوید باور این که آیشمن در موضعی بوده که می توانسته به ژنرال های ارتش دستور بدهد، از آن هم دشوارتر است.
آرنت می گوید اعمال آیشمن در زمان حال (وقتی آرنت کتاب را می نوشت) که به گذشته می نگریم، جرم محسوب می شوند اما وی در گذشته یک شهروند قانون مدار آلمان نازی بوده و کسانی که به آیشمن می گفتند می توانسته رفتار متفاوتی داشته باشد، واقعاً نمی دانستند یا فراموش کرده بودند که اوضاع در آن سال ها چگونه بوده است.
شش روان پزشک سلامت روان آیشمن را تائید کردند و نکته جالب درباره شهروند قانون مدار بودنش، این است که وقتی گرفتار عذاب وجدان می شده که دستورهای بالایی ها برای روانه کردن میلیون ها آدم به سمت مرگ را اجرا نمی کرده است. چون وی در چندمورد از دستور سرپیچی و به صلاح دید خودش یهودیان را نجات داده بود. نکته بسیار مهم این است که قبل از شروع «راه حل نهایی» (یعنی کشتار یهودیان) آیشمن، همان گونه که گفتیم تنها یک مهره اجرایی در زمینه تجارت پررونق انتقال یهودیان به بیرون از قلمرو آلمان نازی و ارسال شان به اسرائیل بود. به قول آرنت اگر آن طور که دادستان و برگزارکنندگان دادگاه آیشمن می خواستند او را جلوه دهند، یک سادیست خطرناک با فکر و ذکر کشتن بوده، در آن صورت جایش در دیوانه خانه بوده نه زندان و از این بدتر، وضع روح و روان او اصلاً مصداق نفرت دیوانه وار از یهودیان، یهودستیزی متعصبانه یا مغزشویی نبوده است. حتی یک کشیش بعد از اتمام رسیدگی به فرجام خواهی آیشمن، به صورت منظم به دیدار او رفت و نتیجه گرفت او مردی با اندیشه های بسیار مثبت است!
یکی از کنایه های مهم آرنت در کتاب، در ارتباط با مسئله معمولی بودن شخصیت آیشمن است؛ این که او یک هیولا نبود اما دادستان و برگزارکنندگان دادگاه می خواستند چنین تصویری از او ارایه کنند. او می گوید آیشمن، طبیعی بود و در رژیم نازی، استثنا محسوب نمی شد. در حالیکه در شرایط حاکمیت رایش سوم، فقط از استثناها می شد انتظار واکنش طبیعی داشت. اما کنایه آرنت در یک افسوس و اندوه او بیان شده؛ افسوس از این که هیچ کس حرف آیشمن را درباره وجدانش باور نکرد؛ نه وکیل مدافع که مثل آیشمن تمایلی به مقوله وجدان نداشت، نه قاضی ها که شاید بیش از اندازه آدم های خوب یا پایبند به مبانی حرفه ای بودند، و نه دادستان؛ چون وظیفه اش نبود که باور کند. در نتیجه ترجیح دادند به خاطر دروغ های گاه و بی گاه آیشمن [آرنت می گوید لاف زدن یکی از رذیلت های آیشمن بوده و سبب به تباهی کشاندنش هم شد. در صفحه ۷۸ کتاب هم می گوید چیزی که منجر به دستگیری اش شد، بی اختیاری دیوانه وارش برای گنده گویی بود.] نتیجه بگیرند کلاً دروغ گوست و از بزرگ ترین چالش اخلاقی و حقوقی پرونده او غفلت کنند.
آرنت چندمثال از لاف زدن های آیشمن را در کتابش آورده است. یکی از این لاف ها در ارتباط با گردن گرفتن مسئولیت مرگ ۵ میلیون یهودی بین نازی هاست. آرنت می گوید آیشمن در ایام آخر جنگ هم با توجه به این که هیچ اهمیتی برای مقامات حزب نازی نداشت، لاف می زد. اصل مسئله این بود که یهودیان آرزو داشتند مهاجرت کنند و آیشمن هم آماده بود کمک شان کند چون طی چندسال تبدیل به متخصص کار مذاکره و انتقال یهودیان شده بود. از قضا در سالهای ابتدایی جنگ جهانی دوم، مقامات نازی هم آرزوی یهودی زدایی رایش را داشتند. اما آیشمن در ایام پایانی جنگ بین افسران نازی، لاف زده بود که مسئولیت مرگ ۵ میلیون یهودی را به گردن دارد در حالیکه نداشت.
آیشمن و یهودیان؛ علاقه، نه نفرت!
آیشمن از یهودیان نفرت نداشت. خودش اقوامی یهودی داشت و آرنت هم داشتن اقوام یهودی مادری را یکی از دلایلی می داند که نشان از عدم تنفر آیشمن از یهودیان هستند. وی همینطور در دوران مسئولیتش در وین، یک معشوقه یهودی داشته است؛ کاری که برای افسران ارشد اس. اس اصلاً امری عادی و پذیرفته نبوده است.
بسیار جالب است که مافوق آیشمن در آن دوره فردی به نام فُن میلدنشتاین او را مجبور کرد کتاب «دولت یهود» تئودور هرتسل را بخواند و همین کتاب سبب شد آیشمن به صهیونیسم متمایل شود. در نتیجه هم او و هم صهیونیست ها، به مسئله انتقال یهودیان به خارج از آلمان و قلمرو نازی ها، به چشم یک چاره سیاسی نگاه می کردند بهرحال آیشمن در ابتدای راهش، وقتی متوجه شد نیروهای امنیتی اس. دی نیرو می پذیرند و از این موقعیت شغلی آگاه شد، به آنها پیوست. در آن برهه از سال ۱۹۳۳ مسئله یهودیان در دولت آلمان و نزد افرادی مثل هیتلر جدی شده بود و خیلی از یهودیان با نازی ها همکاری داشتند. قانون مشهور نورنبرگ که محدودیت هایی را برای آنها در نظر گرفته بود و سال ۱۹۳۵ تصویب گردید، از نظر بسیاری از یهودیان پدیده ای خوب بود چون احساس کردند حالا دیگر قوانین مخصوص به خویش را دارند. نکته مهم این است که قوانین نورنبرگ، یهودیان را از حقوق سیاسی محروم می کرد نه حقوق مدنی. بهرحال اگر بخواهیم کلام را خلاصه نماییم، باید بگوییم خود یهودیان در آن برهه که آیشمن وارد نیروهای اس. دی شد، به سازش و مصالحه باور داشتند و پیشنهاد می دادند در حل مسئله یهود همکاری کنند.
آدولف آیشمن سال ۱۹۳۴ وارد مرحله کارآموزی در مسئله یهود و ۴ سال بعد تبدیل به متخصص این حوزه شد. در آن دوره وقتی او با یهودیان و صهیونیست ها وارد مذاکره می شد، صهیونیست ها و همگون گرایان از احیای بزرگ یهودیت سخن می گفتند. بسیار جالب است که مافوق آیشمن در آن دوره فردی به نام فُن میلدنشتاین او را مجبور کرد کتاب «دولت یهود» تئودور هرتسل را بخواند و همین کتاب سبب شد آیشمن به صهیونیسم متمایل شود. در نتیجه هم او و هم صهیونیست ها، به مسئله انتقال یهودیان به خارج از آلمان و قلمرو نازی ها، به چشم یک چاره سیاسی نگاه می کردند. اما آرنت به یک نکته بسیار مهم و عجیب دیگر هم اشاره می کند و آن، این است که آیشمن در دادگاهش، درباره این مسائل هیچ نگفت. این میان، این نکته های جالب هم توسط آرنت گوشزد می شوند که ییدیش، یک گویش قدیمی آلمانی است و جالب است که در صفحه ۹۵ کتاب هم اشاره می شود که یهودیان اهل فلسطین، در جریان نقل و انتقالات صهیونیست ها به اسرائیل، با زبانی نه چندان متفاوت با زبانِ آیشمن، حرف می زدند. همینطور آیشمن بعد از «دولت یهودِ» هرتسل، کتاب «تاریخ صهیونیسم» اثر آدولف بوهم را هم مطالعه کرد که در محاکمه مدام این کتاب را با کتاب هرتسل اشتباه می گرفت.

افشاگری آرنت دراین زمینه، از این مقرر است که تحصیل و تعلیم آیشمن در زمینه مسائل یهود، به صورت کامل معطوف به صهیونیسم بود و یهودیان صهیونیست هم به اندازه آیشمن، آرمان گرا بودند. آرنت می گوید آیشمن وقتی در بازجویی های پلیس اسرائیل گفت اگر لازم بود با دستور مافوق ها پدر خودش را هم به مسلخ می فرستاد، فقط نمی خواست قانون گرایی و فرمان برداری خویش را نشان دهد، بلکه می خواست آرمان گرایی اش را هم نشان دهد.
یکی از خدمات مهم آیشمن به اسرائیل و صهیونیست ها در ارتباط با جریان اخراج یهودیان مجارستان است. آیشمن در این ماجرا با رودلف کاستنر یعنی یکی از همان آرمان گرایان بزرگ یهودی مذاکره کرد و چندهزار یهودی را روانه فلسطین کرد. آرنت می گوید آن چندهزار نفری که در نتیجه این توافق نجات پیدا کردند، یهودیان برجسته و اعضای سازمان های جوان صهیونیست یا به قول آیشمن، «بهترین مصالح بیولوژیک» بودند. آرنت می نویسد «دکتر کاستنر، چنان که آیشمن می فهمید، یهودیان هم کیش خویش را قربانی آرمان خود کرده بود و باید هم چنین کاری می کرد.» (صفحه ۷۳) این آرمان، ظاهراً نامی جز همان آرمان صهیونیسم ندارد. در مجموع، آیشمن آن یک سالی را که در وین در جایگاه رئیس مرکز مهاجرت یهودیان اتریش فعالیت کرد، موفق ترین دوره زندگی خود می دانست. توجه داریم که او با وجود پاسپورت آلمانی اش تا حدی یک اتریشی محسوب می شد؛ درست مثل هیتلر! بهرحال آرنت می گوید دو کار بود که آیشمن بهتر از دیگران می توانست انجام دهد؛ سازماندهی و مذاکره. و با همین هنر که سبب فخرفروشی اش به دیگران هم می شد، باب مذاکرات با نمایندگان جامعه یهودیان را باز کرد. آن زمان یهودیان باید مبالغی را برای خروج و به قول معروف رفتن به ارض موعودشان اسرائیل پرداخت می کردند. همین مبالغ بودند که خزانه دولت رایش سوم را پروار و قدرتمند کردند. آیشمن کارگزاران یهودی را به خارج از کشور می فرستاد تا برای فراهم کردن ارز مورد نیاز برای خروج یهودیان، با سازمان های بزرگ یهودی مذاکره کنند و بعد جامعه یهودیان این مبالغ ارزی را با سود زیاد به کسانی که قصد مهاجرت داشتند، می فروخت.
آرنت می گوید وکیل مدافع آیشمن برای پشتیبانی و تقویت روایت آیشمن از روابطش با صهیونیست ها هیچ کاری انجام نداد. درصورتی که آیشمن قبل از جنگ و در برهه ابتدایی جنگ، آنها را نجات داده بود و نمی توانست چندسال بعد را یعنی زمانی که چاره نهایی عنوان شد، پیش بینی نماید. آرنت در این زمینه از احترام آیشمن به کارگزاران یهودیای آرمان گرا (یعنی صهیونیست ها) گفته و این سوال را مطرح کرده که چه چیزی جز شور فوق العاده و استعداد آیشمن در سازماندهی می توانست سبب شود صدها هزار یهودی بموقع فرار کنند؟ او می گوید آیشمن و حتی هیملر که از طریق حل نهایی هیتلر با اشتیاق چندانی استقبال نکردند، چرخ دنده های کوچکی برای اجرای اوامر بودند. همینطور اعتقاد دارد کلمه «بربریت» که آلمانی ها در روزگار بعد از جنگ به وفور برای اشاره به دوران هیتلر از آن استفاده می کردند، تحریف حقیقت است چون با نیتی که آنها دارند، گویی یهودیان و غیریهودیان از کشوری فرار کرده اند که دیگر برایشان به قدر کافی فرهیخته نبوده است. در حالیکه نازی ها در مراحل و سالهای ابتدایی سیاست خود، در مواجهه با یهودیان، رفتاری صهیونیست دوست در پیش گرفته بودند. در آن برهه هم صهیونیست ها و هم مقامات آلمان، بر این باور بودند که همگون زدایی، همراه با مهاجرت جوانان یهودی و سرمایه داران یهود به فلسطین، یک چاره مشترک و منصفانه است.
نازیسم و صهیونیسم، دو «ایسم» در امتداد هم
در سالهای اول قدرت گرفتن نازی ها، توافقی مشترک و بسیار رضایت بخش بین مقامات آلمان نازی و آژانس یهود در امور فلسطین وجود داشت. در دهه ۱۹۳۰ هم وقتی یهودیان آمریکا موفق شدند تحریمی ضد اجناس آلمانی راه بیاندازند، خود فلسطین غرق در انواع کالاهای آلمانی بود. در همان زمان گشتاپو و اس. اس نسبت به مهاجرت های غیرقانونی یهودیان به فلسطین که آن زمان تحت استعمار انگلستان بود، فعالیت می کردند و آیشمن هم سخت در وین مشغول بود آرنت در این باب، یک افشاگری جنجال برانگیز دارد که خلاصه بحثی است که مشغول تشریح اش هستیم و ریشه در ملی گرایی افراطی نازی ها و اسرائیلی ها دارد. آرنت می نویسد: «از نظر نازی ها، صهیونیست ها یهودیان درست و حسابی هستند چون آنها هم در ابعاد ملی فکر می کنند.» (صفحه ۹۴) اما نازی ها هیچگاه به صورت علنی درباره این عقیده صحبت نکردند و پروپاگاندای ظاهری شان از ابتدا تا انتها، به شدت یهودستیز بود.
در سالهای اول قدرت گرفتن نازی ها، توافقی مشترک و بسیار رضایت بخش بین مقامات آلمان نازی و آژانس یهود در امور فلسطین وجود داشت. در دهه ۱۹۳۰ هم وقتی یهودیان آمریکا با هزار سختی و مشقت موفق شدند تحریمی ضد اجناس آلمانی راه بیاندازند، خود فلسطین غرق در انواع کالاهای آلمانی بود. در همان زمان گشتاپو و اس. اس نسبت به مهاجرت های غیرقانونی یهودیان به فلسطین که آن زمان تحت استعمار انگلستان بود، فعالیت می کردند و آیشمن هم سخت در وین مشغول بود. گزارش هایی که یهودیان درباره دوران حضور آیشمن در وین داده اند، در خصوص این نکته هستند که او مؤدب بوده و برای برگزاری اردوگاه های آموزش حرفه ای برای مهاجران آینده، مزرعه و تسهیلات در اختیارشان گذاشته است.
«تبعات شیطانی معامله های نازی ها با صهیونیست ها» یکی از الفاظ و تعابیر آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» برای اشاره به مذاکرات افسرانی چون آیشمن برای مهاجرت یهودیان به اسرائیل است. اشاره اصلی اش هم به دست چین کردن یهودیان برای مهاجرت است. او دراین زمینه تحلیل بسیار جالب و مورد توجهی دارد که بیان گر خیانت سران یهود یا اسرائیلی ها به مردم شان است؛ این که اکثریت انتخاب نشده یهودیان (برای مهاجرت) خویش را با دو دشمن روبرو دیدند: مقامات آلمان نازی و مقامات یهودی.
آیشمن حتی به صورت رسمی برای دیدار از فلسطین دعوت شد؛ چیزی که آرنت می گوید هیچ کدام از دیگر مقامات نازی نتوانستند انجامش دهند؛ یعنی سفر به یک سرزمین خارجی دوردست. دراین زمینه، رأی دادگاه آیشمن بر این شد که او برای یک مأموریت جاسوسی به فلسطین رفته است!
زبان اداری و حافظه ضعیف؛ دلقک؛ نه هیولا!
یکی از مسائلی که هانا آرنت درباره رفتار آیشمن در دادگاه به آن پرداخته، زبان اداری و حافظه ضعیف اوست. آرنت دراین زمینه به قدری شرح و تفصیل دارد که مخاطب اسرائیلی یا غیراسرائیلی کتاب، گرفتار این شک و شبهه می شود که گویی آرنت با این نوشته ها درصدد طرفداری و پشتیبانی از آیشمن است. بهرحال آیشمن همان گونه که اشاره کردیم، در دادگاهش به برخی مسائل مهم و حیاتی مثل نجات یهودیان توسط خودش اشاره نکرد و به قول آرنت هربار که می خواست درباره رخدادهای مهم حرف بزند، علیرغم حافظه ضعیفش، می توانست کلمه به کلمه، تکیه کلام هاو کلیشه های خودساخته را با انسجامی مثال زدنی تکرار کند. وی در جایی از دادگاه، وقتی قاضی لاندائو حرفش را متوجه نمی شد پوزش خواست و گفت زبان اداری، تنها زبانی است که بلد است. آرنت هم می گوید او واقعاً نمی توانست حتی یک جمله غیرکلیشه ای بگوید. این، یکی از وجوه همان ابتذال شری است که آرنت در کتاب خود به دنبال نمایاندن آن است. وی در صفحه ۸۱ کتاب می نویسد: «هرچه بیشتر به حرف هایش گوش می دادی، روشن تر می شد که ناتوانی وی در صحبت کردن، ارتباط نزدیکی با ناتوانی وی در فکرکردن و به صورت مشخص، فکر کردن از دیدگاه افراد دیگر دارد. برقراری هیچ ارتباطی با او ممکن نبود. نه از آن رو، که دروغ می گفت، بلکه از آن رو که پشت محکم ترین حفاظ های ممکن، خویش را از کلمات و حضور دیگران، و بنابراین از حقیقت، محصور کرده بود.»
این فیلسوف آلمانی درباره خنده دار بودن اوراق بازجویی آیشمن می گوید علت این خنده دار بودن این است که آیشمن همه مطالب را با لحن کسی گفته بود که مطمئن است داستان ترحم برانگیزش، همدلی طبیعی و انسانی شنونده را جلب می کند.
نتیجه گیری آرنت این است که به رغم تلاش دادستان دادگاه برای نشان دادن آیشمن در مقام یک هیولای مخوف، همه او را به شکل یک دلقک می دیدند. مهم این است که بدترین دلقک بازی هایش هم به ندرت مورد توجه قرار گرفتند و تقریباً هیچگاه گزارش نشدند کمی پیشتر درباره معمولی بودن آیشمن صحبت کردیم. آرنت در بحث حافظه ضعیف و زبان اداری آیشمن می گوید او و جهانی که در آن زندگی می کرد، روزگاری در هماهنگی تمام و کمال بودند. هشتاد میلیون مردم آلمان هم با همین ابزارها، خودفریبی ها، دروغ ها و حماقتی که در ذهن آیشمن حک شده بود، از حقیقت دور نگه داشته می شدند. آرنت همینطور اعتقاد دارد عادت به خودفریبی در آلمان نازی چنان رواج داشت که تبدیل به پیش شرط اخلاقی زنده ماندن شده بود؛ یعنی همان بحث معمولی و استثنا بودن در زمان حاکمیت نازی ها که به آن اشاره کردیم. زمانی هم که کتاب را می نوشت گفت هنوز هم گاهی دشوار است اعتقاد نداشته باشیم فریب کاری بخشی جدایی ناپذیر از شخصیت ملی آلمان شده است.
آرنت اعتقاد دارد ذهن آیشمن با چنین وضعیتی و همان زبان اداری و کلیشه ای پر شده بود و حافظه اش هم درباره آن چه واقعاً اتفاق افتاده، چندان قابل اعتماد نبود. اما نکته مهم را در این جا می داند که آیشمن حتی یک جمله از آن جملاتی را که به دردش خورده بودند تا احساس شعف کند، فراموش نکرده بود. ازاین رو هربار در بازجویی های متقابل، قضات تلاش می کردند به وجدان آیشمن متوسل شوند، با حس شعف او مواجه می شدند چون او برای هر یک از اقداماتش، یک کلیشه مشعوف کننده در آستین داشت. آرنت می گوید نعمت هولناک تسلی دادن خود با کلیشه ها، آیشمن را حتی در لحظه مرگ و دار زدنش هم رها نکرد. نتیجه گیری آرنت این است که به رغم تلاش دادستان دادگاه برای نشان دادن آیشمن در مقام یک هیولای مخوف، همه او را به شکل یک دلقک می دیدند. مهم این است که بدترین دلقک بازی هایش هم به ندرت مورد توجه قرار گرفتند و تقریباً هیچگاه گزارش نشدند.
مشکل آیشمن دراین زمینه، از نظر هانا آرنت این بود که هیچ یک از حقیقت هایی را که شاید می توانستند حکایت های عجیب و غریبش را تائید کنند، به یاد نداشت. وکیل مدافع هم احتمالاً نمی دانسته چنین مسائلی (نجات یهودیان توسط آیشمن) وجود داشته است. آرنت می گوید حافظه آیشمن فقط درباره چیزهایی کار می کرد که تاثیر مستقیمی بر کارنامه حرفه ای اش داشتند. اشارات آرنت بر حافظه ضعیف آیشمن، در یکی از این اشاره ها، سبب نام بردن از یوزف لوون هرتز می شود؛ نخستین مقام رسمی یهودی که یک جامعه یهودی را بعنوان نهادی در خدمت مقامات نازی سازماندهی، و با آیشمن مذاکره کرد. این فرد در سال ۱۹۴۰ که وقتی نیمی از اروپا در اشغال آلمان نازی بود، با کمک آیشمن، ۳ هزار و ۵۰۰ یهودی را از این قاره خارج کرد. یادداشت های این فرد جزو معدود اسناد نسبتاً جدید عرضه شده در دادگاه آیشمن بودند. هانا آرنت با اشاره به چنین اتفاقاتی می گوید آیشمن در دادگاهش، فقط یهودیانی را به یاد داشت که کاملاً مقهور او بودند و نه تنها فرستادگان فلسطینی، بلکه آشناهای یهودی قدیمی تر خود در برلین را هم از یاد برده بود.


منبع:

0.0 از 5
1399/10/08
13:21:47
1180
تگهای خبر: حقوقی , خدمات , داستان , رمان
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۵